سکوتی به وسعت دلتنگی...
ღ♣ஜ♫●•▪Lovely●•▪♫ஜ♣ღ
ليلي زير درخت انار نشست. درخت انار عاشق شد.گل داد سرخ سرخ. گلها انار شد داغ داغ.هر اناري هزار تا دانه داشت. دانه ها عاشق بودند.دانه ها توي انار جا نمي شدند. انار كوچك بود.دانه ها تركيدند.انار ترك برداشت. خون انار روي دست ليلي چكيد. ليلي انار ترك خورده را از شاخه چيد.مجنون به ليلي اش رسيد. خدا گفت : راز رسيدن فقط همين بود. كافي است انار دلت ترك بخورد.
نظرات شما عزیزان:
نوشته ی خوشملی بود!دوسش دارم!
آپ کردم سر بزنید!خوشحال میشم!
سلام گلم....بازم خیلی مطالبت خوشکل بود..حتما بیا وبم..پاسخ:سلام دوست خوب...مرسی به وبمون سر زدی...باشه ماهم میایم...بازم منتظرتیم..
Power By:
LoxBlog.Com |